ديدگاه اسلام درباره ماهيت روح و امكان تناسخ آن چيست؟
ماهيت روح يك. روح موجودى «امرى» است اسراء (17)، آيه 85.؛ اما عالم امر چه خصوصيتى دارد كه روح آن خصايص را دارا است؟ براساس آيات قرآن: «امر» همان كلمه ايجادى خداوند يا فعل خاص او است كه اسباب امكانى در آن راه ندارد و موجوداتى كه محتاج خصوصيات قابلى نيستند، از آن جهت كه تمام حقيقت وجوديشان، مستند به فاعل و ايجاد كننده آنها است، «موجودات» امرى ناميده مىشوند. يس (36)، آيه 82. در آيه ديگرى قمر (54)، آيه 50.، خداوند امر خود را به «چشم برهمزدن» تشبيهمىكند و اين بدان معنااست كه امر الهى، هيچگونه زمان بردار نيست. به هر روى براساس اين آيه، موجوداتى كه تنها به امر الهى وابستهاند و هيچگونه استنادى به اسباب امكانى ندارند، موجوداتى بيرون از افق زمان و مكاناند و وجود آنها دفعى است؛ نه تدريجى. چون روح از موجودات امرى است، داراى اين خصايص است و از آنجا كه روح از عالم امر؛ يعنى، موجودى مصون از تدريج و تغيير و بيرون از سيطره زمان و مكان است، مىتوان تجرد روح را براساس آيات قرآن استنباط كرد. محمدتقى مصباحيزدى، معارف قرآن، ج 1-3، صص 355 - 354. دو. روح منسوب به حضرت حق است. مريم (19)، آيه 17؛ مجادله (58)، آيه 22. سه. روح، ملازم ملائكه است. قدر (97)، آيه 4؛ معارج (70)، آيه 4؛ نبأ (78)، آيه 38؛ نحل (16)، آيه 2. چهار. روح از قدس و طهارت خاصى برخوردار است بقره (2)، آيه 87؛ مائده (5)، آيه 110.. دربارهاين خصايص نگا: مقالات، ج1، صص 28-64 ونيز همو، انسان يا خلافتاللهى. با توجّه به خصايصى كه قرآن براى روح مىشمارد، روشن است كه اصل آن را به عنوان حقيقتى مستقل از بدن جسمانى، قبول دارد. در عين حال براى اطلاع بيشتر به آيات قرآن مراجعه فرموده ودر آنها تدبر كنيد؛ آياتى كه به وضوح به وجود روح اذعان كرده است. سجده(32)، آيات9-11؛ حجر(15)، آيه 29؛ مؤمنون(23)، آيه 14؛ زمر(39)، آيه 42 و ... .
تناسخ روح تناسخ دو قسم است:
يك. تناسخ مُلكى؛ به اين معنا كه نفس آدمى، با رها كردن بدن مادى خود به بدن مادى ديگرى وارد شود.
دو. تناسخ ملكوتى؛ به اين معنا كه نفس با عقايد، انديشهها، نيتها، گفتارها و كردارهاى خود، بدنى مثالى متناسب با عالم برزخ و بدنى قيامتى متناسب با عالم قيامت ساخته و به صورت آن مجسم مىشود. به بيان ديگر انسان، با عقايد وافعالى كه در دنيا مرتكب شده است، براى خويش بدنى در برزخ و بدنى در قيامت مىسازد كه نفس او به آن تعلق گرفته و پس از رهايى و مفارقت از بدن مادى، با آن بدنها تركيب مىيابد. بنا به اعتقاد ما «تناسخ ملكوتى» امرى صحيح بوده؛ ولى «تناسخ مُلكى» باطل است. تناسخ مُلكى - به معناى اصطلاحى - عبارتاست از اين كه روح انسان، پس از مرگ به بدن انسان و يا موجودى ديگر در همين دنيا منتقل شود. حال مفارقت روح از بدن اول و اتحاد آن با دوم، از دو حال خارج نيست: 1. همه كمالات خود را - كه در بدن اول به دست آورده - از دست بدهد و سپس به بدن جديد منتقل شود. 2. با همه كمالات خود، به بدن جديد منتقل بشود. حالت اول با دو مشكل مواجه است: يكم. اين خلاف مقتضاى حركت است. حركت همواره از قوه و استعدادِ شدن، به سوى فعليت و شدن است. محال است كه وقتى موجودى، از حالت قوه به فعليت رسيد، دوباره به حالت قوه بازگردد؛ مثلاً يك دانه گندم، وقتى در شرايط مناسب قرار گيرد، قابليتهاى او به فعليت مىرسد. آرام شكافته مىشود و مىرويد، رشد مىكند، سنبل مىدهد و دانههاى جديدى ايجاد مىكند. اما هرگز ممكن نيست اين فعليتهاى به دست آمده را از دست بدهد و دوباره به همان دانه اول تبديل شود. روح انسان نيز چنين است و محال است كه فعليتهاى خود را از دست بدهد. دوم. قائلان به تناسخ، آن را راهى براى ادامه تكامل ارواح متوسط مىدانند. به فرض كه حالت اول محال نباشد، با دو مشكل مواجه است: 1. از دست دادن كمالات گذشته خلاف تكامل است، 2. كمالات به دست آمده در بدن جديد، ادامه كمالات گذشته محسوب نمىشود و باز تكامل صدق نمىكند. حالت دوم نيز محال است؛ زيرا وقتى روح در بدن اول خود، از دوران جنينى قرار مىگيرد، همگام با رشد مادى بدن، مراحل كمال خود را طى مىكند. براى اين كه روح بتواند به مراتب كمال خود دست يابد، بدن مادى او نيز بايد مراحل كمال را طى كند. روح نمىتواند بدون كمال بدن، همه كمالات خود را تحصيل كند؛ مثلاً روح يك نوزاد، نمىتواند بدون رشد سلولهاى مغزى، به تحصيل علوم و تفكّر دست يابد. بدن مادى يك نوزاد، به طور طبيعى، تحمّل اين نوع از كمال روح را ندارد. حال روحى كه قبلاً در يك بدن مادى، مراحلى از اين كمالات را تحصيل كرده باشد، اگر بخواهد دوباره با همان كمالات، در يك بدن جنينى ديگرى - آن گونه كه قائلين به تناسخ مىگويند - قرار گيرد و با آن متحد شود، بدن جديد تحمّل كمالات او را نخواهد داشت و نمىتواند با آن متحد شود. از مجموع بطلان اين دو حالت، نتيجه مىگيريم كه وقتى روح از بدن مادى خود مفارق شد، نمىتواند بار ديگر در يك بدن جنينى ديگر، قرار گيرد و با آن متحد شود. آرى روح، پس از مفارقت از بدن مادى، حيات خود را با «بدن برزخى»، در عالم برزخ ادامه مىدهد. بدن برزخى، بدنى است كه متناسب با حيات عالم برزخ است و متناسب با كمالات و فعليتهايى است كه روح در دوران حيات دنيوى خود، با اعتقادات، نيات، گفتار و رفتار اختيارى خود، كسب كرده است. روح در قيامت كبرى، پس از مفارقت از آن بدن برزخى، حيات خود را با «بدن قيامتى» ادامه مىدهد. بدن قيامتى، بدنى متناسب با حيات اخروى است كه بر اساس همه كمالات و تحولاتى است كه روح تا آن لحظه، به دست آورده است. تحول روح از بدن مادى به بدن برزخى و از بدن برزخى به بدن قيامتى را «تناسخ ملكوتى» مىگويند و از ديدگاه اسلام پذيرفته و مقبول است.
مخالفت اسلام با تناسخ مُلكى قرآن كريم تصريح مىكند كه انسان پس از مرگ، ديگر به اين دنيا باز نمىگردد: (حتى اذا جاء احدكم الموت قال رب ارجعون لعلى اعمل صالحاً فيما تركت كلّا انها كلمه هو قائلها و من ورائهم برزخ الى يوم يبعثون)؛ «تا زمانى كه مرگ هر يك فرا رسد، در آن حال آگاه و نادم شده گويد: بارالها! مرا به دنيا بازگردان تا شايد به تدارك گذشته عملى صالح به جاى آورم. به او گفته مىشود كه هرگز نخواهد شد و اين كلمهاى است كه او از روى حسرت مىگويد و از عقب آنها عالم برزخ است تا روزى كه برانگيخته شوند». مؤمنون (23)، آيه 99 و 100. از اين آيه استفاده مىشود كه انسان پس از مرگ، ديگر به اين دنيا باز نمىگردد. در پايان تذكر مىدهيم كه مسأله تناسخ ملكى، نبايد با دو مسأله ديگر مسخ و رجعت - كه ماهيتشان با تناسخ متفاوت و در اسلام پذيرفته شده است - خلط گردد.
منبع:http://rss.nahad.ir/QAForm.aspx?ID=2498
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و هشتم شهریور ۱۳۸۷ ساعت 5:45 توسط جمال انصاری نیا
|
به نام خداوند جان و خرد به وبلاگ«دینی و فلسفه» خوش آمدید. این وبلاگ، وبلاگی آموزشی در مورد درس های دین و زندگی، معارف اسلامی، منطق و فلسفه دوره دبیرستان و پیش دانشگاهی و مطالب مفید دیگری می باشد. امید است مطالب آن برای دانش آموزان و همکاران مفید واقع شود.